معنی ورشکست کردن - جستجوی لغت در جدول جو
ورشکست کردن
للإفلاس
ادامه...
لِلْإفْلَاَسَ
تصویر ورشکست کردن
دیکشنری فارسی به عربی
ورشکست کردن
Bankrupt
ادامه...
Bankrupt
تصویر ورشکست کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
ورشکست کردن
faire faillite
ادامه...
faire faillite
تصویر ورشکست کردن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
ورشکست کردن
zbankrutować
ادامه...
zbankrutować
تصویر ورشکست کردن
دیکشنری فارسی به لهستانی
ورشکست کردن
kufilisika
ادامه...
kufilisika
تصویر ورشکست کردن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
ورشکست کردن
quebrar
ادامه...
quebrar
تصویر ورشکست کردن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
ورشکست کردن
دیوالیہ ہونا
ادامه...
دیوالیہ ہونا
تصویر ورشکست کردن
دیکشنری فارسی به اردو
ورشکست کردن
ล้มละลาย
ادامه...
ล้มละลาย
تصویر ورشکست کردن
دیکشنری فارسی به تایلندی
ورشکست کردن
bangkrut
ادامه...
bangkrut
تصویر ورشکست کردن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
ورشکست کردن
לפשוט רגל
ادامه...
לפשוט רגל
تصویر ورشکست کردن
دیکشنری فارسی به عبری
ورشکست کردن
倒産する
ادامه...
倒産する
تصویر ورشکست کردن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
ورشکست کردن
破产
ادامه...
破产
تصویر ورشکست کردن
دیکشنری فارسی به چینی
ورشکست کردن
파산하다
ادامه...
파산하다
تصویر ورشکست کردن
دیکشنری فارسی به کره ای
ورشکست کردن
обанкротиться
ادامه...
обанкротиться
تصویر ورشکست کردن
دیکشنری فارسی به روسی
ورشکست کردن
iflas etmek
ادامه...
iflas etmek
تصویر ورشکست کردن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
ورشکست کردن
falir
ادامه...
falir
تصویر ورشکست کردن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
ورشکست کردن
दिवालिया होना
ادامه...
दिवालिया होना
تصویر ورشکست کردن
دیکشنری فارسی به هندی
ورشکست کردن
fallire
ادامه...
fallire
تصویر ورشکست کردن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
ورشکست کردن
bankrott gehen
ادامه...
bankrott gehen
تصویر ورشکست کردن
دیکشنری فارسی به آلمانی
ورشکست کردن
failliet gaan
ادامه...
failliet gaan
تصویر ورشکست کردن
دیکشنری فارسی به هلندی
ورشکست کردن
банкрутувати
ادامه...
банкрутувати
تصویر ورشکست کردن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
ورشکست کردن
দেউলিয়া হওয়া
ادامه...
দেউলিয়া হওয়া
تصویر ورشکست کردن
دیکشنری فارسی به بنگالی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ورشکست شدن
(فُ بُ دَ)
مفلس شدن. افلاس پیدا کردن. به افلاس دچار گشتن. ورشکستن. نادار و پریشان گشتن
ادامه...
مفلس شدن. افلاس پیدا کردن. به افلاس دچار گشتن. ورشکستن. نادار و پریشان گشتن
لغت نامه دهخدا